بغض سنگین است و تلخ .نه می توان خورد و نه می توان شکست...می شود شکست اما ...اما با خود می گویم :
به تو که مربوط نمی شود،فقط از دور نگاه کن و سطحی...به عمق نگاه نرو!
اما نمی توانم ،مثل روز روشن است که نمی توانم !دل که این حرفها سرش نمی شود و من هم!من که بیشتر بر مدار دل می گردم تا غقل ...دهانم قفل می شود ،هیچ نمی گویم و نمی شکنمش!می ماند و هر لحظه سنگین تر می شود ،تا شب...بعد آرام آرام ترک بر می دارد و بعد...
دعا می کنم
دعا می کنم