در میان آفتاب و دل
مرز مشترک کجاست؟
چشمهای من میزبان نقشه هاست:
نقشه ها و مرزهای روبرو
ورزهای درد ،آرزو
مرزهای مبهم خیال
مرزهای ممکن و محال
نقشه های فاصله
مرزهای خاکی و غریب
بین آفتاب و دل کشیده اند
مرزهای شرقی دلم کجاست؟
چشمهای من
میزبان نقشه هاست
کوه ها
روی نقشه ها سر به اوج می زنند
رودها
روی نقشه ها موج می زنند
مرزهای بین آفتاب و دل ناگهان خراب می شوند
پ.ن:در شعرهای قیصر همه ی احوالاتم رو می تونم پیدا کنم ،هر شعر یک احساس...خدایش بیامرزاد...
برای نرگس ها کامنت می گذارم...
نوشته هات دلچسب تر شدن،خوشحالم.